شروع جشن‌های دهه کرامت به تعویق افتاد درس‌هایی از نهج البلاغه | در ستایش امنیت نمایش قرآن منسوب به امام‌رضا(ع) در موزه ملک طی ایام دهه کرامت ۱۴۰۴ جشن میلاد حضرت معصومه (س)، ویژه بانوان اردوزبان ۹ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴ در حرم مطهر رضوی برگزار می‌شود کانون‌های فرهنگی و هنری مساجد می‌توانند محلی برای تربیت سفرای قرآنی باشند بخش ویژه «اینستا قرآن» به جشنواره قرآن و عترت دانشجویی افزوده شد آغاز مرحله استانی سی‌اُمین مسابقات قرآن و عترت فراجا از ۱۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ اهدای «نشان ملی مودت» در همایش ملی بزرگداشت امامزادگان در دهه کرامت ۱۴۰۴ «سه‌شنبه‌های تکریم از جامعه ایثارگری» و پیشنهاد آن به عنوان ثبت روز ملی ائتلاف جهانی مساجد در دفاع از مسجدالاقصی زمان انتظار زائران حج در فرودگاه‌های عربستان به ۱۰ دقیقه کاهش یافت درخشش هنرمند خراسانی در رویداد جهانی هنر امارات نخستین سوگواره بین‌المللی سفینةالنجاة با معرفی برگزیدگان پایان یافت آیین اعزام کاروان زیر سایه خورشید در حرم مطهر امام‌رضا(ع) برگزار شد تغییر مسیر تاریخ با تحلیل نادرست و تصمیم نابجا دهه کرامت باید با نشاط دینی، خدمت اجتماعی و معرفت‌افزایی همراه باشد اعزام سفیران کریمه‌اهل‌بیت(س) به ۳۰ استان در ایام دهه کرامت ۱۴۰۴ ممنوعیت موقت صدور ویزای عمره برای ۱۴ کشور تأکید دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلام درباره ضرورت اخلاق‌مداری در استفاده از هوش مصنوعی همایش علمی آشنایی با اختلالات اوتیسم در دانشگاه امام رضا (ع) برگزار شد
سرخط خبرها

شرم کودک زائری که تبدیل به شادی شد

  • کد خبر: ۱۳۲۵۶۷
  • ۱۱ آبان ۱۴۰۱ - ۱۷:۵۵
شرم کودک زائری که تبدیل به شادی شد
خادمان، دور پسرک حلقه زده بودند. یکی ظرف آب در دست داشت و دیگری پارچه‌ای برای تطهیر.
وحدت عماد
نویسنده وحدت عماد

از دور شاهد ماجرا بود. صدایشان را‌ نمی‌توانست از میان همهمه جمعیت بشنود، اما از صورت سرخ و حرکات دست مادر، معلوم بود که بدجوری از دست فرزندش عصبانی است. پسرک لبانش را‌ می‌گزید و زیرچشمی به زائرانی می‌نگریست که از کنارش عبور می‌کردند و سرشان را تکان می‌دادند.

خادمان، دور پسرک حلقه زده بودند. یکی ظرف آب در دست داشت و دیگری پارچه‌ای برای تطهیر.

نزدیک‌تر شد تا یاری شان کند. حالا پسرک را خوب می‌دید؛ با چشمانی خجالت زده و قطره اشکی درمیان. یکی از خدام، پلاستیکی بزرگ آورد تا پسرک، پاهایش را داخل آن بگذارد و به گوشه‌ای خلوت منتقل شود و بتواند لباسش را عوض کند، اما او لبریز از ترس شده بود و آن پلاستیک سیاه بزرگ، ماجرا را در ذهن کودکانه اش، پیچیده‌تر از قبل هم کرده بود.

درنگ نکرد. نزدیک شد. لبخندش را ملیح کرد و یکی از آن شکلات‌های جادویی خادمان را از جیب پالتوی مشکی اش درآورد و تعارف کرد. درون بی قرار کودک، ناگهان آرام شد و اتصال چشم‌ها برقرار. نسیم محبت وزیدن گرفت؛ از چشمان خادم آقا به چشمان میهمان آقا.

پلاستیک بزرگ را از همکارش گرفت. تا کرد و در جیب گذاشت. پالتوی خدمت را درآورد و پیچید دور بدن پسرک. بغلش کرد و توی گوشش در مسیر، قصه‌ای را آغاز کرد که قهرمانش، کبوتر‌ها و آهو‌هایی بودند آشنا با طعم مهربانی‌های صاحب این صحن وسرا. مادر آرام شد. کودک خندید. همهمه‌ها در صدای اذان محو شد و  او برای مرتبه‌ای در بی نهایت، خدایش را شکر گفت؛ برای توفیق خدمتی بی منت به زائران این قطعه از بهشت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->