هیچ نگرانی برای اسکان زائران پیاده امام رضا (ع) وجود ندارد | ۳۸۵ ایستگاه صلواتی و حمام‌های سیار آماده خدمت‌رسانی به زائران پیاده پیکر ۴ تن از شهدای حمله رژیم صهیونیستی به خاک ایران پیدا شد حکایت ما مدینه نرفته‌ها بیش از یک میلیون و ۶۰۰ هزار زائر به مشهد مشرف شدند ۱۱۴ میلیون پرس غذا توسط موکب‌های ایرانی در اربعین ۱۴۰۴ توزیع شد قرارگاه ملی مسجد در سطح کشور تشکیل شد سیره پیامبر (ص)؛ الگوی ارتباط مؤثر اندوه حسین (ع) متصل به اندوه رضا (ع) است محمد (ص)؛ پیامبری که درد‌ها را با توحید درمان کرد مراسم جاماندگان اربعین ۱۴۰۴ در سراسر کشور برگزار شد مدارس زیادی در سطح خراسان رضوی فاقد نمازخانه مناسب هستند + فیلم روایتی از سوگواری متفاوت مشهدی‌ها در محرم و صفر امسال و پس از جنگ تحمیلی ۱۲‎‌روزه سفر کاروانی به عتبات دوباره آغاز شد چه افرادی بدون فیش می‌توانند به حج بروند؟ ۲۰۰ هزار عمره‌گزار ایرانی تا سال ۱۴۰۵ به عربستان مشرف می‌شوند ۳ ویژه برنامه در پنج شب پایانی ماه صفر در حرم مطهر رضوی برگزار می‌شود یک کاسه نبات زعفرانی به یاد «شهید مصطفی چمران» هم‌زمان با سالروز پایان یافتن محاصره پاوه | نور خورشید پس از گرگ‌ومیش پاوه عوامل هلاکت مردم در گفتار اخلاقی امام حسن مجتبی (ع) مظلومیت و غربت امام حسن (ع) در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین فرحزاد | جلوه کرامت در نهایت غربت
سرخط خبرها

شرم کودک زائری که تبدیل به شادی شد

  • کد خبر: ۱۳۲۵۶۷
  • ۱۱ آبان ۱۴۰۱ - ۱۷:۵۵
شرم کودک زائری که تبدیل به شادی شد
خادمان، دور پسرک حلقه زده بودند. یکی ظرف آب در دست داشت و دیگری پارچه‌ای برای تطهیر.
وحدت عماد
نویسنده وحدت عماد

از دور شاهد ماجرا بود. صدایشان را‌ نمی‌توانست از میان همهمه جمعیت بشنود، اما از صورت سرخ و حرکات دست مادر، معلوم بود که بدجوری از دست فرزندش عصبانی است. پسرک لبانش را‌ می‌گزید و زیرچشمی به زائرانی می‌نگریست که از کنارش عبور می‌کردند و سرشان را تکان می‌دادند.

خادمان، دور پسرک حلقه زده بودند. یکی ظرف آب در دست داشت و دیگری پارچه‌ای برای تطهیر.

نزدیک‌تر شد تا یاری شان کند. حالا پسرک را خوب می‌دید؛ با چشمانی خجالت زده و قطره اشکی درمیان. یکی از خدام، پلاستیکی بزرگ آورد تا پسرک، پاهایش را داخل آن بگذارد و به گوشه‌ای خلوت منتقل شود و بتواند لباسش را عوض کند، اما او لبریز از ترس شده بود و آن پلاستیک سیاه بزرگ، ماجرا را در ذهن کودکانه اش، پیچیده‌تر از قبل هم کرده بود.

درنگ نکرد. نزدیک شد. لبخندش را ملیح کرد و یکی از آن شکلات‌های جادویی خادمان را از جیب پالتوی مشکی اش درآورد و تعارف کرد. درون بی قرار کودک، ناگهان آرام شد و اتصال چشم‌ها برقرار. نسیم محبت وزیدن گرفت؛ از چشمان خادم آقا به چشمان میهمان آقا.

پلاستیک بزرگ را از همکارش گرفت. تا کرد و در جیب گذاشت. پالتوی خدمت را درآورد و پیچید دور بدن پسرک. بغلش کرد و توی گوشش در مسیر، قصه‌ای را آغاز کرد که قهرمانش، کبوتر‌ها و آهو‌هایی بودند آشنا با طعم مهربانی‌های صاحب این صحن وسرا. مادر آرام شد. کودک خندید. همهمه‌ها در صدای اذان محو شد و  او برای مرتبه‌ای در بی نهایت، خدایش را شکر گفت؛ برای توفیق خدمتی بی منت به زائران این قطعه از بهشت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->